داستان رضایم به رضایت.

@ عـــــــــــــــــشق مـــــــــــــــــهدی@

... منتظران مهدی بسم الله ...

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ @ عـــــــــــــــــشق مـــــــــــــــــهدی@ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد

یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد

برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه .

او از خوبان درگاه ماست حضرت اومد دید یه مردی هست

داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور

به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست .

از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل

میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در

یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو

هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی

من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی

من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام

رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و

مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه .

گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم

تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 13:10 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
**